شعر زیبای نظامی گنجوی در مورد امام مهدی عج
اى مدنى برقع و مکّى نقاب |
سایه نشین چند بود آفتاب |
|
منتظران را به لب آمد نفس |
اى ز تو فریاد، به فریاد رس |
|
ملک بر آراى و جهان تازه کن |
هر دو جهان را پر از آوازه کن |
|
سکّه تو زن تا امرا کم زنند |
خطبه تو کن تا خطبا دم زنند |
|
کم کن اجرى که زیادت خورند |
خاص کن اقطاع که غارتگرند |
|
ما همه جسمیم، بیا جانْ تو باش |
ما همه موریم، سلیمانْ تو باش |
|
از طرفى رخنه دین مىکنند |
و ز دگر اطراف، کمین مىکنند |
|
باز کش این مسند از آسودگان |
غسل ده این منبر از آلودگان |
|
شحنه تویى، قافله تنها چراست؟ |
قلب تو دارى، علم آن جا چراست؟ |
|
شب به سر ماه یمانى در آر |
سر چو مه از برد یمانى در آر |
|
خیز و به فرماى سرافیل را |
باد دمیدن دو سه قندیل را |
|
خلوتىِ پرده اسرار شو |
ما همه خفتیم تو بیدار شو |
|
زآفت این خانه آفت پذیر |
دست بر آور، همه را دست گیر |
|
هر چه رضاى تو، بجز راست نیست |
با تو کسى را سَرِ واخواست نیست |
|
گر نظر از راه عنایت کنى |
جمله مهمّات، کفایت کنى |
|
دایره بنماى به انگشت دست |
تا به تو بخشیده شود هر چه هست |
|
با تو تصرّف که کند وقت کار |
از پى آمرزش مشتى غبار |
|
از تو یکى پرده بر انداختن |
وز دو جهان، خرقه برانداختن |
|
مغز «نظامى» که خبرجوى توست |
زندهدل از غالیه موى توست.[2] |
|
[1] ( 2). جمال الدین ابو محمّد الیاس بن یوسف بن زکى بن مؤیّد، معروف به حکیم نظامى گنجوى، حدود سال 530 ق، از مادرى کُردنژاد در گنجه به دنیا آمد. وى هیچ سفرى انجام نداد. او از استادان مسلّم شعر و زبان فارسى است و از او دیوان قصاید و غزلیات و مثنوىهاى مخزن الأسرار، خسرو و شیرین و لیلى و مجنون به جاى مانده است. در سال وفات وى اختلاف است و به احتمال بسیار زیاد در سال 614 ق، درگذشته است.
[2] یار غایب از نظر: ص 382، خوشه هاى طلائى: ص 407.
[3] دانشنامه امام مهدى «عجل الله فرجه» بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ ؛ ج10 ؛ ص82محمدى رىشهرى، محمد، دانشنامه امام مهدى «عجل الله فرجه» بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، 10جلد، موسسه علمى فرهنگى دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر - قم - ایران، چاپ: 1، 1393 ه.ش.