بسوی ظهور

مهدویت و آخرالزمان از منظر ادیان ابراهیمی

بسوی ظهور

مهدویت و آخرالزمان از منظر ادیان ابراهیمی

بسوی ظهور

امیرالمومنین (ع): «هرکس در ذلّت فراگیری دانش، ساعتی صبر نکند، در ذلّت جهل، تا ابد، باقی خواهد ماند.»

حوادث ماه ذیحجه‏ در سال ظهور

چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۵۸ ب.ظ

هرچه به زمان و مکان طلوع آن خورشید تابان نزدیکتر مىشویم، احادیث و روایات تفصیل بیشترى مىیابند و مکانها و روزها و ساعتهاى بیشترى را پوشش مىدهند فلذا مىتوانیم محدوده زمانى پیش آمدن حوادث [مختلف] را بنابر محتواى روایات مشخص کنیم.بسیارى از روایات از ماه ذیحجه به عنوان ماه خون و خونریزى یاد کردهاند.

 ابى بصیر ضمن حدیثى طولانى نقل مىکند که از امام صادق علیه السّلام پرسیدم:

و ذیحجه چطور ماهى است؟ فرمودند:

 ذاک شهر الدم[1].

 آن ماه خون (خونریزى) است.

حضرت رسول، صلّى اللّه علیه و آله، هم در اینباره فرمودهاند:

 و یسلب الحاج و تسفک الدماء فی ذی الحجة[2].

 در ماه ذیحجه حجاج غارت شده و خون به پا مىگردد.

در این ماه حوادث مهمى- آنگونه که روایات برشمردهاند- رخ مىدهد که یکى از آنها در زمره علایم حتمى مىباشد و مجموعه این وقایع از این قرار است:

1. کشتارگاه دوم سفیانى در عراق، کوفه و نجف:

در روز شادى و عید این ماه یا همان روز عید قربان (دهم ذیحجه) پس از کشتارهاى وحشیانهاى که سپاه سفیانى در بغداد طى هیجده شب انجام داد، لشکریان به کوفه (نجف) رو کرده و در آنجا هم کشتارى به راه مىاندازند که مثل و مانند ندارد.

سفیانى سپاهى صد و سى هزار نفرى را به سوى کوفه و نجف گسیل مىدارد که نیروهاى آن در روحاء، فاروق و مقام حضرت عیسى علیه السّلام و مریم، سلام اللّه علیها، در قادسیه پیاده مىشوند. به عبارت دیگر این نیروها از جاده بابل به کوفه وارد مىشوند.

روحاء محلى است نزدیک فرات که برخى گفتهاند، منظور نهر عیسى علیه السّلام است و فاروق محل جدا شدن جادهها از همدیگر است، (چهار راه) که یکى از این جادهها به سمت قادسیه (دیوانیه) مىرود و دیگرى بابل و بغداد و جاده سوم هم به سوى ذى الکفل و کوفه و نجف مىرود که دیگر جادهها هم از این جاده منشعب مىشود.

سى هزار نفر از این سپاه سفیانى که قصد حمله به نجف دارند، به سمت قبر حضرت هود علیه السّلام در نخیله (فضاى روحانى و معنوى وادى السّلام در نجف اشرف) حرکت کرده و روز عید قربان از مسیر بابل به کوفه مىرسند و سپسرو به نجف نموده و از این دو شهر هفتاد هزار دختر جوان را اسیر کرده و در محامل(وسایل نقلیه) نهاده و به سمت شویه که قبر کمیل بن زیاد و دیگر یاران حضرت على علیه السّلام در آنجا قرار دارد حرکت مىکنند[3] دختران و زنان اسیر را به همراه غنایم به دست آمده در آنجا مىگذارند.

پس از آنکه سپاه سفیانى در کوفه کشت و کشتار انجام داده و بسیارى را اسیر مىکند، یاوران خاندان رسول اللّه، صلّى اللّه علیه و آله، و هرکه را که گمان برند از این دسته است، مىکشند. سخنگوى این سپاه در شهر جار مىزند که هرکس سر یکى از شیعیان على [علیه السّلام] را بیاورد هزار درهم جایزه مىگیرد. به دنبال آن همسایه به همسایهاش به دلیل اختلاف مذهبى که [مسلمانان] باهم دارند حمله مىکند و مىگوید این هم از آنهاست گردنش را مىزند و سرش را به فرماندهان سپاه سفیانى مىدهد و از آنها ده هزار درهم مىگیرد.

نه تنها مقابلههاى کوچک و جنبشهاى ضعیف مردمى که در کوفه شکل مىگیرد، نمىتوانند آنها را از شر سلطه سفیان خلاص کنند، بلکه به خاطر ضعف و ناتوانى زیادشان، سفیانى این امکان را مىیابد که رهبر جنبش را در بین حیره و کوفه بکشد.

ظاهرا پس از ناتوانیهاى پدیدآمده در جنبش، وى، نیروهایش درهم شکسته و سفیانى قدرت مىیابد که او را در جاده گرفته و بکشد. مضاف بر این که سفیانى هفتاد نفر از صالحان- که منظور عالمان بزرگوار دین است- را مىکشد. سردسته آنها مردى با منزلت است که او را هم کشته و خاکسترش را در میان جلولاء و خانقین بر باد مىدهد و اینها هم پس از آن است که چهارصد هزار نفر را در کوفه کشته است.

آنگونه که روایات بیان مىکنند جماعت یا حزبى غیر دینى متشکل از صد هزار مشرک و منافق تحت فرمان سفیانى سر به شورش برداشته و در این مسیر گام مىنهند تا اینکه به دمشق مىرسند.

پس از کشتارهاى سپاه سفیانى در نجف و شهادت علما و صالحان و مؤمنان و خراب کردن مقبره شریف حضرت على علیه السّلام و اسیر کردن زنان نجف و تاراج اموالشان، جنگ را تا منطقه باب اصطخر (شیراز) در ایران مىکشاند.

سید خراسانى هم قیام نموده و مؤمنان ایران را خبر کرده و از آنها براى نجات اهل عراق یارى مىطلبد. در پى آن سپاهى قدرتمند و مستعد جمع مىشوند که پیشاپیش آنها شعیب بن صالح حرکت مىکند. در دروازه اصطخر سپاه خراسانى- صاحبان پرچم سیاه- با سپاه سفیانى روبرو شده و جنگى عظیم رخ مىدهد. پرچمهاى سیاه پیروز گشته و سپاه سفیانى درهم مىشکند که این اولین شکست سفیانى پس از آن همه پیروزیهاى پىدرپى و سریعش در گذشته است. سید یمانى هم از یمن قیام مىکند- و نامش حسن یا حسین است- که خبر این حوادث به گوش او هم مىرسد و چنین اتفاقات ناراحت کنندهاى او را رنجور مىکند فلذا خود را به سرعت به کوفه مىرساند. به سپاهیان سید خراسانى برخورد مىکند و بر علیه سپاه سفیانى متحد شده و سلاح خویش را به سوى آنها نشانه مىروند و با یورش آنها را از نجف بیرون رانده و اسرا و هرآنچه را که سفیانى و لشکریانش به غنیمت برده بودند به صاحبانشان باز مىگردانند و پس از آن مردم به حضرت مهدى علیه السّلام دل بسته و چشمانتظار دیدارش گشته و به جستوجویش مىپردازند.

روایات شریف ما حوادث کوفه و نجف را به روشنى و صراحت به تصویر مىکشند که به عنوان مثال به برخى از آنها اشارهاى خواهیم داشت:

اصبغ بن نباته از حضرت على علیه السّلام نقل مىکنند که فرمودند:

 صد و سى هزار نفر را به سوى کوفه گسیل مىدارد که در روحاء و فاروق پیاده مىشوند. شصت هزار نفر از  آنها به راه مىافتند تا اینکه به محدوده نخیله که قبر حضرت هود علیه السّلام در آنجاست در کوفه مىرسند. در  روز عید به آنها یورش مىبرند. فرمانرواى مردم، ستمگر دشمنى پیشهاى است که به کاهن و جادوگر مشهور  است.

 در بخش دیگرى از این حدیث آمده است:

 هفتاد هزار دختر جوانى را که پوشش آنها [تا آن موقع] کنار نرفته است، اسیر کرده و آنها را با وسایل نقلیه-  محامل- به طویله که همان «غرى» است مىبرند. سپس صد هزار منافق و مشرک از کوفه خارج مىشوند و  بدون آنکه نیروى قدرتمندى مانع حرکت آنها بشود، وارد دمشق مىشوند. پرچمهاى نامشخصى از زمین بلند  مىشود که از جنس پنبه، کتان و ابریشم نیست و بر نوک نیزه (پرچم) عنوان «سید اکبر» حک شده است. [این  سپاه] را مردى از آل محمد، صلّى اللّه علیه و آله، از مشرق رهبرى مىکند. عطر آن همانند بوى مشک خوشبو  در مغرب [زمین] شنیده مىشود و از یک ماه پیش از آن ترس [در میان غربیان] حاکم مىشود تا اینکه به  خونخواهى پدران خویش وارد کوفه مىشوند در این زمان که آنها به این امر مشغولند، سپاهیان یمانى و  خراسانى [به آنها] رو مىکنند که همانند اسبان مسابقهاى آشفتهموى که گرد سفر بر تن نشسته، شمشیر از نیام بر  کشیده و راستقامت و پولادین عزم و چونان تیر کمان هستند.

 وقتى یکى از آنها به باطن مردى نگاه مىکند مىگوید: از این پس، هیچ خیرى در مجلس ما نیست. بار الها  حقیقتا توبه کردهایم. اینها همان«ابدالى» هستند که خداوند متعال در کتاب عزیزش آنها را [چنین] توصیف کرده  است:

 «حقیقتا خداوند توبهکنندگان و طهارتجویان را دوست دارد.»

 نظیران آنها هم از خاندان پیامبر، صلّى اللّه علیه و آله، هستند.[5].

جابر جعفى هم در حدیثى طولانى از امام باقر علیه السّلام نقل مىکند:

 سفیانى سپاهى را به کوفه اعزام مىکند که تعدادشان هفتادهزار نفر است. آنها اهل کوفه را باکشتار، اعدام و اسیر  کردنشان داغدار مىکنند. در این زمان است که پرچمهایى از ناحیه خراسان نمایان مىشوند که منازل را به  سرعت سپرى مىکنند و در میان آنها یکى از اصحاب حضرت مهدى علیه السّلام وجود دارد. پس از آن مردى  از موالى ساکن کوفه بههمراه جمعى از ضعیفان شورش مىکند که سپاه سفیانى او را در بین حیره و کوفه  مىکشند.[6].

امام صادق علیه السّلام هم طى روایتى طولانى مىفرمایند:

 آن واقعه اتفاق نخواهد افتاد، تا اینکه یکى از شورشیان از نسل ابو سفیان سر به طغیان بردارد و به مدت  باردارى یک زن یعنى نه ماه حکومت کند و چنین نخواهد شد تا اینکه یکى از فرزندان «شیخ» قیام کند و او را  درون نجف پس از سیرش مىکشند. و اللّه! گویى که نیزهها و شمشیرها و کالاهاى همراه آنها [الآن در مقابلم  هستند و] دارم به آنها نگاه مىکنم که در کنار دیوارى از دیوارهاى نجف در روز دوشنبهاى آنها را نهادهاند و  روز چهارشنبه شهید مىشود.[7].

اصبغ بن نباته در حدیث بلند دیگرى از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت مىکند که این وقایع را چنین برشمردند:

... و حصار کشیدن در اطراف کوفه به وسیله نگهبانى و کندن خندق و از بین بردن سه گوش خانه در بنبستهاى  کوفه و تعطیلى مساجد به مدت چهل شب و پیدا شدن هیکل و تکان خوردن سر پرچم در اطراف مسجد اکبر  که قاتل و مقتول هردو به آتش افکنده مىشوند و کشتار سریع و مرگ ناگهانى و کشته شدن نفس زکیه در  پشت کوفه در میان هفتاد نفر.[8].

 از آن حضرت باز نقل شده که:

 هفتاد نفر از صالحان (عالمان دینى) که سردستهشان مرد با منزلتى است کشته خواهند شد که او را (سفیانى)  مىکشد و خاکسترش را در میان جلولاء و خانقین بر باد مىسپرد و این پس از آن است که در کوفه چهار هزار  نفر را کشته است.[9].

از امام صادق علیه السّلام همچنین نقل شده است:

 گوییا [همراه و ناظر] سفیانى هستم که بارش را در میدانهاى شما افکنده و جارچى او ندا درمىدهد که هرکه  سر شیعهاى را از شیعیان على [علیه السّلام] بیاورد، پنج هزار درهم [جایزه] مىگیرد. پس همسایه بههمسایهاش  حمله مىکند و مىگوید این از آنهاست. گردنش را مىزند و هزار درهم [جایزه] را مىگیرد. فرمانرواى شما هم  در آن زمان، از آن حرامزادگان است. گوییا آن مرد آبلهرو را مىبینم. پرسیدند او کیست؟ فرمودند: مردى که به  عنوان یکى از شما و همعقیده با شما (عرب و مسلمان) وارد صحنه مىشود. او شما را خوب مىشناسد ولى  شما او را نمىشناسید پس شما را محاصره کرده و یک یک دستگیر مىکند و نابود مىسازد و او زنازادهاى بیش  نیست.[10].

حضرت على علیه السّلام هم فرمودند:

 وقتى سپاه سفیانى به سوى کوفه حرکت کند، به طلب اهل خراسان گسیل مىشوند که اهل خراسان هم به  جستوجوى حضرت مهدى علیه السّلام قیام کردهاند. پس (سفیانى) و هاشمى (سید خراسانى) که پرچمهاى  سیاه را حمل مىکنند باهم رودررو مىشوند. پیشاپیش آنها شعیب بن صالح در حرکت است که در دروازه  اصطخر به سفیانى برمىخورد در میان آنها جنگى شدید درمىگیرد و [صاحبان]پرچمهاى سیاه پیروز مىشوند و  سپاه سفیانى متوارى مىشود. پس از آن است که مردم مشتاق و آرزومند حضرت مهدى علیه السّلام مىشوند و  به جستوجویش مىپردازند.[11].

2. آشوبهاى منا

احادیث شریف ما از آشوبى که در میان حاجیان طى مراسم حج رخ خواهد داد، خبر مىدهند که در واقع دنباله اختلافات اهالى حجاز بر سر پادشاهى آن دیار است.

امام صادق علیه السّلام فرمودند:

 یحج الناس معا، و یعرفون- أی یقفون بعرفات- معا على غیر إمام، فبینا هم نزول بمنى یأخذهم مثل الکلب،  فتثور القبائل فیما بینها حتى تسیل- جمرة- العقبة بالدماء، فیفزعون، و یلوذون بالکعبة[12].

مردم باهم حج مىکنند (مناسک حج را به جاى مىآورند) و وقوف در عرفاتشان را هم با همدیگر و بدون امام  انجام مىدهند. هنگامى که در منا هستند فتنه سختى برمىخیزد و همه قبایل بر هم مىشورند.«جمره عقبه» از  خون رنگین مىشود. مردم وحشتزده گشته و به کعبه پناهنده مىشوند.

از این حدیث مىتوان فهمید که مردم در آن زمان چندان روابط صمیمانهاى باهم ندارند که بلافاصله پس از انجام مناسک حج و یا حتى پیش از اتمام آنها، طى انجام رمى جمرات در منا که بخشى از مناسک حج است، دستهدستهشده و شورشها شکل مىگیرد. حاجیان غارت شده و اموالشان به تاراج رفته و خودشان هم کشته مىشوند و پردههاى نوامیس مردم دریده مىشود.

سهل بن حوشب از رسول مکرم خداوند، صلّى اللّه علیه و آله، نقل کرده است که:

 سیکون فی رمضان صوت، و فی شوال معمعة، و فی ذی القعدة تحارب القبائل، و علامته نهب الحج و تکون  ملحمة بمنى و یکثر فیها القتل و تسیل فیها الدماء حتى تسیل دماؤهم على الجزیرة [الجمرة][13].

 در ماه رمضان صدایى خواهد بود و در ماه شوال درگیرى و در ذیقعده قبایل باهم به جنگ مىپردازند و نشانه  آن تاراج [در] حج است. جنگى در منا به پا مىشود و کشتار زیادى طى آن رخ مىدهد و خون چنان جارى  مىشود که به جزیره (یا جمره) مىرسد.

عبد اللّه بن سنان هم از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است:

 یشمل الناس موت و قتل حتى یلجأ الناس عند ذلک إلى الحرم فینادی مناد صادق من شدة القتال، فیم القتل و  القتال؟ صاحبکم فلان![14]

مردم چنان دچار مرگ و کشتار مىشوند که به حرم پناه مىبرند.

 پس [از آن] منادى راستگویى ندا درمىدهد که براى چه جنگ و کشتار به پا کردهاید؟ سرور شما فلانى است.

3. شهادت نفس زکیه (از علایم حتمى ظهور)

پس از وقوع مجموعه حوادثى که تا به حال از آنها یاد کردیم، شعاعهاى نورانى آن خورشید تابان، بیش از پیش نمایان گشته و حضرت مهدى علیه السّلام، فرستادهاى از جانب خویش به مکه اعزام مىکنند که علاوه بر روشن شدن اوضاع و کسب خبر از آنها مقدمات آن انقلاب مبارک را فراهم کند. جوانمردى هاشمى (محمد بن الحسن که همان نفس زکیه است)، در بیست و پنجم ماه ذیحجه پس از قیام خویش وارد مسجد الحرام شده و بین رکن و مقام ایستاده و نامهاى شفاهى از ناحیه حضرت را براى مردم مکه قرائت مىکند که در این نامه خبرى از توهین و بىاحترامى و تهدید نیست و ضمن آن حضرت از مردم مکه طلب یارى و نصرت مىکنند. بقایاى نظام منحوس حاکم در حجاز جرمى شنیع مرتکب شده و وى را درحالىکه بین رکن و مقام ایستاده، شهید مىکنند که این جرم حکم عاقبتشان را مشخص مىکند و حضرت صاحب علیه السّلام پانزده روز بعد که بناست ظهور شریفشان رخ بدهد، باید با آنها چگونه رفتار بکنند.

چنین فاجعه دردناکى در مدینه بر سر پسر عموى نفس زکیه- که نام خودش محمد و نام خواهر (احتمالا دوقلویش) فاطمه است- مىآید و هردو را بر سر در مسجد النبى، صلّى اللّه علیه و آله، اعدام مىکنند.

امام صادق علیه السّلام فرمودند:

... و قتل النفس الزکیة من المحتوم[15].

 کشته شدن نفس زکیه از علایم حتمى [ظهور] است.

ابو بصیر هم از امام باقر علیه السّلام ضمن حدیثى بلند روایت کرده است:

حضرت مهدى علیه السّلام به یاران خویش مىفرمایند: اى قوم (همراهان) اهالى مکه مرا نمىخواهند، ولى براى  آنکه حجت بر آنها تمام شود و خود هم به وظیفهام عمل کرده باشم [یکى از شما را] به سوى آنها مىفرستم.  سپس یکى از یارانشان را خوانده و به او مىفرمایند: به سوى اهل مکه برو و بگو: اى اهالى مکه من فرستاده  فلانى (حضرت مهدى علیه السّلام) هستم و او براى شما چنین پیغام فرستاده که ما خاندان رحمت و معدن  رسالت و خلافتیم، ما نوادگان حضرت محمد، صلّى اللّه علیه و آله، و سلاله پیامبران هستیم به ما ظلم شده و  آزار رساندهاند و ما را سرکوب کردهاند. حقمان را تا به امروز به زور از زمان رحلت پیامبر، صلّى اللّه علیه و آله،  گرفتهاند. از شما طلب یارى مىکنیم پس یاریمان کنید. وقتى این جوانمرد پیام را رساند به سوى او مىآیند و ما  بین رکن و مقام او را که نفس زکیه است مىکشند (سر مىبرند).[16].

امیر المؤمنین على علیه السّلام هم فرمودند:

... ألا أخبرکم بآخر ملک بنی فلان؟ قتل نفس حرام، فی یوم حرام، فی بلد حرام، و الذی فلق الحبة و برأ النسمة  ما لهم من ملک بعده غیر خمس عشرة لیلة[17].

 آیا شما را از انتهاى سلطنت «بنى فلان» باخبر کنم؟ کشتن نفس حرام! در روزى حرام در شهر حرام؛ قسم به  آنکه دانه را شکافت و آدمى را آفرید، پس از آن بیش از پانزده روز حکمرانى نخواهند کرد.

از امام صادق علیه السّلام هم نقل شده که فرمودند:

 لیس بین قائم آل محمد، صلّى اللّه علیه و آله، و بین قتل النفس الزکیة إلا خمس عشر لیلة[18].

 فاصله قیام حضرت مهدى علیه السّلام و کشته شدن نفس زکیه تنها پانزده شب است.

زرارة بن اعین هم از آن حضرت روایت کرده است که:

حتما جوانى در مدینه کشته خواهد شد. پرسیدم: آیا سپاهیان سفیانى او را مىکشند؟ فرمودند:

 خیر، ولى او را سپاهیان «بنى فلان» مىکشند. قیام کرده و خارج مىشود تا اینکه به مدینه مىرسد. مردم بدون  آنکه بدانند چه مىگوید و چه مىخواهد، او را مىکشند، و از آنجا که ناجوانمردانه و از روى ظلم و ستم او را  مىکشند خداوند متعال هم به آنها مهلت نخواهد داد.

 در این زمان چشم انتظار فرج باشید.[19].

امام باقر علیه السّلام هم فرمودند:

و عند ذلک تقتل النفس الزکیة فی مکة، و أخوه فی المدینة ضیعة[20].

در آن زمان نفس زکیه در مکه کشته مىشود و برادرش را در مدینه هلاک مىکنند.

آنکه در مدینه منوره به همراه خواهرش کشته و اعدام مىشود از عموزادگان نفس زکیه است. امام صادق علیه السّلام فرمودند:

 یقتل المظلوم بیثرب، و یقتل ابن عمه فی الحرم[21].

 مظلوم در یثرب (مدینه) و پسر عمویش در مکه کشته مىشود.

باز هم تأکید مىکنیم که نفس زکیهاى که کشته شدنش از علایم حتمى ظهور است همان «محمد بن الحسن» است که پانزده روز پیش از ظهور حضرت ما بین رکن و مقام شربت شهادت را مىنوشد و در روایات با اسامى و القاب مختلفى نظیر: نفس زکیه[22] (شخص بىگناه)، مستنصر (طلبکننده نصرت و یارى)[23] مرد هاشمى و جوانى از آل محمد، صلّى اللّه علیه و آله، حسنى[24] یاد کردهاند.

منبع:

شش ماه پایانى، صص: 144-160

ساده، مجتبى، شش ماه پایانى (تقویم حوادث ششماهه پیش از ظهور)، 1جلد، موعود عصر (عج) - تهران (ایران)، چاپ: 6، 1388 ه.ش.



[1] بحار الانوار، ج 52، ص 272؛ بشارة الاسلام، ص 142.

[2] منتخب الاثر، ص 451؛ یوم الخلاص، ص 280.

[3]  هم اکنون در این مکان گنبد و بارگاهى عظیم براى کمیل و محله‏ها و خانه‏هایى در اطراف آن بنا کرده‏اند.

[4] سوره بقره( 2)، آیه 222.

[5] بحار الانوار، ج 52، ص 274؛ الزام الناصب، ج 2، ص 120؛ بشارة الاسلام، ص 58 و ص 69.

[6] الغیبة نعمانى، ص 187؛ بشارة الاسلام، ص 102؛ یوم الخلاص، ص 637.

[7] بشارة الاسلام، ص 155.

[8] بحار الانوار، ج 52، ص 273، بشارة الاسلام، ص 67، یوم الخلاص، ص 635.

[9] بحار الانوار، ج 52، ص 220؛ یوم الخلاص، ص 635.

[10] الغیبة شیخ طوسى، ص 273؛ بشارة الاسلام، ص 124؛ یوم الخلاص، ص 703؛ بیان الائمه، علیهم السّلام، ج 2، ص 612.

[11]  بشارة الاسلام، ص 184، یوم الخلاص، ص 651.

[12] الممهدون للمهدى، علیه السّلام، ص 60؛ یوم الخلاص، ص 570.

[13] منتخب الاثر، ص 451؛ بشارة الاسلام، ص 34؛ یوم الخلاص، ص 532؛ بیان الائمه، علیهم السّلام، ج 1، ص 433 و ج 2، ص 355.

[14] الغیبة نعمانى، ص 178.

[15] الغیبة نعمانى، ص 169؛ بشارة الاسلام، ص 119؛ یوم الخلاص، ص 667.

[16] بحار الانوار، ج 52، ص 307؛ بشارة الاسلام، ص 224؛ المهدى، علیه السّلام، من المهد الى الظهور، ص 368؛ یوم الخلاص، ص 662؛ بیان الائمه، علیهم السّلام، ج 3، ص 20.

[17] الغیبة نعمانى، ص 173؛ بحار الانوار، ج 52، ص 234؛ الممهدون للمهدى، علیه السّلام، ص 61.

[18] الارشاد، ج 2، ص 374؛ الغیبة شیخ طوسى، ص 271؛ کمال الدین و تمام النعمة، ص 649؛ اعلام الورى، ص 427؛ بشارة الاسلام، ص 128؛ قزوینى، سید محمد کاظم، المهدى، علیه السّلام، من المهد الى الظهور، ص 368.

[19] بحار الانوار، ج 52، ص 147؛ بشارة الاسلام، ص 117؛ یوم الخلاص، ص 666.

[20] بشارة الاسلام، ص 177؛ یوم الخلاص، ص 665.

[21] بشارة الاسلام، ص 187؛ یوم الخلاص، ص 666.

[22]  طى داستان حضرت موسى در قرآن کریم( آیه 74 سوره کهف( 18)) هم آمده است: آیا نفس زکیه‏اى( یعنى مبرّا از گناه) را کشتى؟

[23]  فراموش نکنیم که او کلامش را با طلب یارى براى حضرت( آل محمد، صلّى اللّه علیه و آله،) و پیروانش آغاز مى‏کند.

[24]  جهت اثبات سیادت وى و این‏که از ناحیه امام مجتبى، علیه السّلام، هستند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۱۷
علی مویدی

نظرات  (۲)

آقرین به شما ب این مطالب خشکلتون
آفرین بر شما
شما کارتون رو عالی انجام میدید
آدم لذت می برد و

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">