بسوی ظهور(23):عذاب خسف و فرو رفتگی زمین در آخرالزمان
«خسف بیداء» که تعدد روایات و تنوع منابع درباره آن نشاندهنده اهمیت و اهتمام نویسندگان متقدم به آن است، از نشانههای حتمی ظهور امام مهدی(عج) به شمار میرود که هم جوامع معتبر شیعی، احادیث مربوط به آن را گزارش کردهاند و هم منابع معتبر اهل سنت بدان پرداختهاند و دامنه آن به بحثهای فقهی نیز کشیده شده است.
مقصود از «خسف بیداء» این است که چون لشکر سفیانی که به قصد کشتن امام مهدی(عج) از مدینه به سمت مکه راه افتاد، در میانه راه و در سرزمین بیداء به شکلی معجزهآسا در زمین فرو میرود. تحقق اعجازآمیز این رخداد نشان میدهد اراده الهی بر این تعلق گرفته است که حتی با مداخله عوامل فوق طبیعی، از آخرین ذخیره خود محافظت نماید.
واژگان کلیدی: خسف بیداء، امام مهدی(عج)، نشانههای ظهور، علایم حتمی، ظهور، سفیانی.
مقدمه
«خسف بیداء» یکی از نشانههای ظهور امام مهدی(عج) است که در بسیاری از روایات از آن سخن گفته شده است. این نشانه از دو واژه «خسف» و «بیداء» تشکیل شده است. واژه خسف در لغت به معنای فرو رفتن است و واژه «بیداء» به معنای بیابانی است که در آن چیزی نباشد. اما مقصود از این واژه در اینجا و بلکه کاربرد اکثری آن در روایات منطقهای میان مکه و مدینه است. (جزری، 1364: ج1، 171)مقصود از خسفبیداء این است که یکی از لشکرهای سفیانی که آهنگ کشتن امام مهدی(عج) را دارد در سرزمین بیداء در زمین فرو میرود و از رسیدن به هدف شوم خود ناکام میماند.
اهمیت خسف بیداء
این حادثه از جزئیات مربوط به حادثه قیام سفیانی است، اما با توجه به اهمیت ویژهای که دارد، بهطور مستقل در کنار سایر نشانههای ظهور از آن یاد شده است. برای اثبات اهمیت این حادثه، دلایل بسیاری وجود دارد:1. این حادثه از نشانههای حتمی ظهور شمرده شده است.
2. در میان سایر نشانههای ظهور، وضعیتی منحصر به فرد دارد؛ زیرا از یکسو پدیدهای اعجازآمیز است و از سوی دیگر با صیحه آسمانی که آن هم پدیدهای معجزهآساست این تفاوت را دارد که صیحۀ آسمانی پدیدهای است که در آسمان رخ میدهد و انسانها فقط نظارهگر آن هستند، اما خسف بیداء در زمین رخ میدهد و بر تعدادی از انسانها نازل میشود و گروهی را به کام مرگ میفرستد.
به تعبیر دیگر، برخلاف صیحۀ آسمانی که فقط جنبۀ گزارشگری و اطلاعرسانی دارد، حادثۀ خسف، دخالت مستقیم خداوند در حمایت از جبهه حق است و نشان از آن دارد که ارادۀ خداوند سبحان آن است که به هر صورت ممکن، ولو با دخالت عوامل غیرطبیعی، از جان امام مهدی(عج) محافظت نماید. این رخداد اعجازآمیز که منجر به نابودی بخشهایی از مهمترین جبهۀ مخالف حضرت میشود، برای سایر مخالفان و معاندان، دارای این پیام است که مقاومت در برابر حرکت جهانی امام مهدی(عج) ثمری جز شکست در پی نخواهد داشت.
3. وجه تمایز دیگری که میان صیحۀ آسمانی و خسف وجود دارد و نشاندهنده اهمیت خسف است، این است که صیحه گرچه پدیدهای اعجازگونه است، ولی از آنجا که بیشتر جنبه اطلاعرسانی دارد ممکن است با اقدامات رسانهای جبهه باطل تا اندازه زیادی از خاصیت آن کاسته شود، همچنان که در روایات وارد شده است که شیطان با ندایی که سر میدهد، امر را بر بسیاری از مردم مشتبه میکند.
اما خسف بیداء اقدامی کوبنده است که جایی برای شک و شبهه باقی نمیگذارد و جبهه باطل از انجام نمونۀ مشابه آن عاجز است. نکته یاشده میتواند دلیل دیگری بر اهمیت خسف باشد که کنکاش پیرامون آن را ضرورت میبخشد.
4. نکته دیگری که اهمیت این ماجرا را مینمایاند، شباهت آن با ماجرای اصحاب فیل است؛ زیرا در طول تاریخ دو سپاه جنگی وجود داشته و خواهند داشت که در مسیر مکه به شکل اعجازآمیز و با دخالت نیروهای غیبی نابود میشوند
نخستین سپاه، لشکر ابرهه بود که به هدف ویرانسازی کعبه به بلایی آسمانی نابود شد و سپاه دوم سپاه سفیانی است که به هدف کشتن روح و حقیقت کعبه، بدانسو حرکت میکند و در میانۀ راه به بلایی زمینی گرفتار میشود. این مشابهت میتواند دارای این نکته باشد که در جریان یورش سپاه سفیانی به سمت مکه، به شخصیتی سوءقصد شده است که حداقل شأنی همطراز کعبه دارد؛ شخصیتی که با کشته شدنش همان اتفاقی خواهد افتاد که با ویران شدن کعبه که نماد توحید و یگانهپرستی است رخ میداد.
خسف بیداء در قرآن
واژۀ خسف و مشتقات آن هشتبار در قرآن کریم به کار رفته است. در این هشت مورد، یکبار آن به صورت اخباری از فرورفتن قارون در زمین سخن گفته شده است:
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَهٍ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِینَ؛ (قصص: 81)
آنگاه [قارون] را با خانهاش در زمین فرو بردیم، و گروهی نداشت که در برابر [عذابِ] خدا او را یاری کنند و [خود نیز] نتوانست از خود دفاع کند.
و در چندین مورد کفار و مشرکان به فرو رفتن در زمین و عذابهای مشابه تهدید شدهاند:
أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَن یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَشْعُرُونَ؛ (نحل: 45)
آیا کسانی که تدبیرهای بد میاندیشند، ایمن شدند از اینکه خدا آنان را در زمین فرو ببرد، یا از جایی که حدس نمیزنند عذاب برایشان بیاید؟
أَفَأَمِنتُمْ أَن یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِباً ثُمَّ لاَ تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلاً؛ (اسراء: 68)
مگر ایمن شدید از اینکه شما را در کنار خشکی در زمین فرو برد یا بر شما طوفانی از سنگریزهها بفرستد، سپس برای خود نگاهبانی نیابید؟تهدید به خسف در زمین و عملی شدن آن درباره قارون در گذشته تاریخ، استبعاد احتمالی تحقق این پدیده را در آینده به کلی برطرف میکند.
افزون بر این، پیشوایان معصوم چهار آیه از آیات قرآن کریم را به حادثه خسف بیداء تأویل کردهاند. البته آیات دیگری نیز وجود دارند که به این موضوع تأویل شدهاند. (انعام: 65؛ هود: 83) لیکن این آیات به مطلق خسف تأویل شدهاند و در آنها نامی از بیداء نیست و چنانکه خواهد آمد، خسفی که در آخرالزمان رخ میدهد منحصر به خسف بیداء نیست. بنابراین، چهبسا این روایات به خسفهایی غیر از خسف بیداء نظر داشته باشند.
چهار آیه یاد شده از شمار زیر است:
1. أَفَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئَاتِ أَن یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَشْعُرُونَ (نحل: 45)
از امام صادق(ع) دربارۀ این آیه چنین روایت شده است:
فَإِذَا خَرَجَ رَجُلٌ مِنْهُمْ مَعَهُ ثَلَاثُمِائَهِ رَجُلٍ وَ مَعَهُ رَایَهُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَامِداً إِلَی الْمَدِینَهِ حَتَّی یَمُرَّ بِالْبَیْدَاءِ فَیَقُولَ هَذَا مَکَانُ الْقَوْمِ الَّذِینَ خُسِفَ بِهِمْ وَ هِیَ الْآیَهُ الَّتِی قَالَ اللَّهُ:
أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ أَنْ یَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ * أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِین؛ (عیاشی، بیتا: ج1، 65)
پس چون یکی از فرزندان حسین خروج کرد که همراهش سیصد و اندی مرد بودند و با او پرچم پیامبر خدا بود و قصد مدینه را داشت تا اینکه به بیداء میرسد و میگوید: اینجا مکان گروهی است که در زمین فرو میروند و این همان سخن خداوند است که میفرماید: «آیا کسانی که تدبیرهای بد میاندیشند، ایمن شدند از اینکه خدا آنان را در زمین فرو ببرد، یا از جایی که حدس نمیزنند عذاب برایشان بیاید؟ آیا در حال رفت و آمدشان [گریبان] آنان را بگیرد، و کاری از دستشان برنیاید؟»
2. وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَکَانٍ قَرِیبٍ. (سبأ: 51)
این آیه در روایات متعددی هم در منابع شیعه و هم در منابع اهلسنت به خسف بیداء تأویل شده است.
از جمله امام علی(ع) در اینباره میفرماید:
«... وَ یَأْتِی الْمَدِینَهَ بِجَیْشٍ جَرَّارٍ حَتَّی إِذَا انْتَهَی إِلَی بَیْدَاءِ الْمَدِینَهِ خَسَفَ اللَّهُ بِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ:
وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَکَانٍ قَرِیبٍ؛ »(نعمانی، 1422: 316)
... و سفیانی با سپاهی بزرگ به مدینه میآید. چون به بیداء مدینه میرسد خداوند او را در زمین فرو میبرد و این همان سخن خداوند بلندمرتبه است که میفرماید: «و ای کاش میدیدی هنگامی را که [کافران] وحشتزدهاند [آنجا که راهِ] گریزی نمانده است و از جایی نزدیک گرفتار آمدهاند.»
و در منابع اهلسنت از پیامبر گرامی اسلام(ص) چنین روایت شده است:
«... و یخلی جیشه التالی بالمدینه، فینهبونها ثلاثه أیام و لیالیها، ثم یخرجون متوجهین إلی مکه، حتی إذا کانوا بالبیداء، بعث الله جبریل، فیقول: یا جبرائیل! اذهب فأبدهم، فیضربها برجله ضربه یخسف الله بهم، فذلک قوله فی سوره سبأ وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ ...؛ »(دمشقی، 1415: ج22، 129)
... و سفیانی سپاه دیگرش را در مدینه رها میکند و آنها سه شبانهروز آنجا را غارت میکنند. سپس به سوی مکه حرکت میکنند و چون به بیدا میرسند خداوند جبرئیل را میفرستد و به او میفرماید: ای جبرئیل، برو و آنها را نابود کن! پس او با پا ضربهای به زمین میزند و خداوند آنها را در دل زمین فرو میبرد و این همان سخن خداوند در سوره سبأ است که میفرماید:
«و ای کاش میدیدی هنگامی را که [کافران] وحشت زده اند [آنجا که راهِ] گریزی نمانده است... .»
3. حم عسق (شوری: 1 و 2) از امام باقر(ع) در اینباره چنین روایت شده است:
«حم» حتم و «ع» عذاب، و «س» سنون کسنی یوسف ـ علیه السلام ـ و «ق» قذف و خسف و مسخ یکون فی آخر الزمان بالسفیانی و اصحابه ... ؛ (حسینی استرآبادی، 1366: ج2، 542)
«حم» حتمیت است و «ع» عذاب است و «س» سالهای خشکسالی است، مانند سالهای خشکسالی یوسف(ع) و «ق» پرتاب کردن و فرو رفتن و مسخی است که در آخرالزمان برای سفیانی و اصحابش خواهد بود... .
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً. (نساء: 47)
4. امام صادق(ع) در ضمن روایتی چنین فرمودند:
«... فَیَنْزِلُ أَمِیرُ جَیْشِ السُّفْیَانِیِّ الْبَیْدَاءَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: یَا بَیْدَاءُ! أَبِیدِی الْقَوْمَ، فَیَخْسِفُ بِهِمْ، فَلَا یُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلَّا ثَلَاثَهُ نَفَرٍ، یُحَوِّلُ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ إِلَی أَقْفِیَتِهِمْ وَ هُمْ مِنْ کَلْبٍ وَ فِیهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُم مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَی أَدْبَارِهَا ... . (نعمانی، 1422: 290)
امیر سپاه سفیانی در بیداء فرود میآید. پس منادی از آسمان ندا میدهد: ای بیداء، این قوم را نابود کن! پس آنها را در خود فرو میبرد و از آنها جز سه نفر باقی نمیماند که خداوند صورتهایشان را به پشت سر برمیگرداند. آنها از قبیلۀ کلبند و این آیه درباره آنان نازل شده است:
«ای کسانی که به شما کتاب داده شده است، به آنچه فرو فرستادیم و تصدیقکننده همان چیزی است که با شماست ایمان بیاورید، پیش از آنکه چهرههایی را محو کنیم و در نتیجه آنها را به قهقرا بازگردانیم.» ... .
البته این روایت در مقام بیان مصداق برای برگرداندن سر به پشت است و نه مصداق برای خسف، یعنی یکی از مصادیق برگرداندن سر به سمت پشت که در این آیه آمده برای تعدادی از سپاه سفیانی رخ میدهد که از خسف نجات مییابند و در آیه اشارهای به فرو رفتن در زمین نیست. با این حال، از آنجا که برگرداندن سر به طرف پشت برای سپاه خسف رخ میدهد، این آیه را در شمار آیاتی میتوان دانست که به خسف تأویل شده است.
خسف بیداء در منابع شیعه و اهلسنت
روایات مربوط به این حادثه در بسیاری از منابع کهن شیعه و اهلسنت ذکر شده است که تنوع این منابع و نیز دست اول بودن آنها و توجه محدثان بزرگ شیعه و سنی به این روایات میتواند دلیلی بر اصالت و صحت داشتن اصل این ماجرا باشد. از میان منابع شیعه میتوان به اثبات الرجعه فضل بن شاذان، الکافی کلینی، کمالالدین و الاختصاص شیخ صدوق، الغیبه نعمانی، الغیبه شیخ طوسی، الارشاد شیخ مفید، تفسیر قمی، تفسیر عیاشی و کتاب سلیم بن قیس اشاره کرد و از میان منابع اهلسنت میتوان از صحاح سته و صحیح ابنحبان و مسند احمد بن حنبل نام برد.
البته گفتنی است که در کتابهایی همچون صحیح بخاری و مسلم از حرکت سپاهی به سوی کعبه به قصد تخریب آن و فرورفتن آن در سرزمین بیداء یا پناهنده شدن مردی به خانه خدا و حرکت سپاهی بدانسو برای کشتن آن مرد و در نهایت فرو رفتن آن سپاه در منطقه بیداء سخن گفته شده است.
برای نمونه، بخاری از عایشه از پیامبر گرامی اسلام(ص) چنین حدیث میکند:
یغزو جیش الکعبه فإذا کانوا ببیداء من الأرض یخسف بأولهم و آخرهم. قالت: قلت: یا رسول الله! کیف یخسف بأولهم و آخرهم و فیهم أسواقهم و من لیس منهم؟ قال: یخسف بأولهم و آخرهم، ثم یبعثون علی نیاتهم؛ (بخاری، 1401: ج3، 19)
سپاهی قصد تخریب کعبه را میکند و چون به بیابانی میرسد، از اول تا به آخرشان در زمین فرو میروند. [عایشه] میگوید: عرض کردم: ای رسول خدا، با اینکه در میان آنها اهل بازار و کسانی که جزو سپاه نیستند حضود دارند، باز هم همگی در زمین فرو میروند؟ [پیامبر] فرمودند: همگی در زمین فرو میروند، ولی طبق نیت شان محشور میشوند.
مسلم نیز در حدیث مشابهی از عایشه از آن حضرت چنین روایت میکند:
«إنّ ناساً من أمتی یؤمون بالبیت برجل من قریش قد لجأ بالبیت حتی إذا کانوا بالبیداء خسف بهم... ؛» (قشیری نیشابوری، ج8، 168)
گروهی از امت من به خاطر مردی از قریش که به کعبه پناه برده قصد خانه خدا را میکنند و چون به بیداء میرسند در آن فرو میروند ... .
این روایات به ظاهر گویا، ارتباطی با امام مهدی(عج) ندارند؛ اما روایات دیگری وجود دارد که ارتباط آنها با امام مهدی(عج) بسیار شفافتر است و از آنجا که به نظر، این مجموعهروایات از یک خانواده حدیثی هستند، میتوان به ارتباط این مجموعه با خسف بیدایی که درباره سفیانی است اطمینان حاصل کرد.
برای نمونه، احمد بن حنبل در المسند خود از پیامبر اکرم(ص) چنین روایت میکند:
یکون اختلاف عند موت خلیفه فیخرج رجل من المدینه هارب إلی مکه فیأتیه ناس من أهل مکه فیخرجونه و هو کاره فیبایعونه بین الرکن و المقام فیبعث إلیهم جیش من الشام فیخسف بهم بالبیداء فإذا رأی الناس ذلک أتته ابدال الشام و عصائب العراق فیبایعونه... یعمل فی الناس سنه نبیهم ـ صلی الله علیه و سلم ـ و یلقی الاسلام بجرانه إلی الأرض یمکث تسع سنین؛ (شبیانی، بیتا: ج6، 316)
«هنگام مرگ خلیفهای اختلافی خواهد بود. پس مردی از مدینه خارج شده به مکه میگریزد. پس تعدادی از اهل مکه نزد او میروند و او را به اکراه از مخفیگاهش بیرون میآورند و میان رکن و مقام با او بیعت میکنند. در این حال سپاهی از شام به سویشان گسیل داده میشود و آنها در بیداء در زمین فرو میروند. چون مردم این واقعه را مشاهده میکنند ابدال شام و گروههای (عصایب) عراق نزد او میآیند و با او بیعت میکنند... او در میان مردم بر اساس سنت پیامبرشان رفتار میکند و اسلام را در زمین استقرار میبخشد و هفت سال میماند.»
روایت یاد شده را ابنحبان نیز در صحیح خود آورده و برای آن چنین عنوانی قرار داده است: ذکر الخبر المصرح بأن القوم الذین یخسف بهم إنما هم القاصدون إلی المهدی؛ (فارسی، 1414: ج15، 158)
بیان حدیثی که تصریح میکند قومی که در زمین فرو میروند کسانی هستند که به دنبال مهدیاند.
ابوداوود سجستانی نویسنده یکی از صحاح ششگانه اهل سنت نیز این روایت را در کتاب المهدی آورده است (سجستانی، 1410: ج2، 310) این نشان میدهد که طبق برداشت او روایت موردنظر درباره امام مهدی(عج) است به نظر میرسد آنچه باعث شده این دو نویسنده مشهور اهلسنت این روایت را مربوط به امام مهدی(عج) بدانند تعابیری همچون بیعت میان میان رکن و مقام، پیوستن ابدال شام و عصایب عراق، عمل به سنت پیامبر و از همه مهمتر استقرار بخشیدن همه جانبه اسلام است که به گواهی روایات دیگر اجتماع این مجموعه تنها در امام مهدی(عج) است.
به نظر میرسد بر اساس آنچه گذشت بتوان این ادعا را پذیرفت که مجموعه روایات درباره خسف بیداء خانوادهای حدیثی به شمار میآیند که همگی از رخدادی برای سفیانی در آخرالزمان خبر می دهند، گرچه این خانواده حدیثی از نظر شفافیت دلالت در یک سطح نیستند.
خسف بیداء در منابع فقهی
دامنه ماجرای خسف بیداء به کتابهای فقهی نیز کشیده شده است. در این خصوص روایات متعددی مبنی بر کراهت نماز گزاردن در سرزمین بیداء وجود دارد. برای نمونه از امام صادق(ع) در اینباره چنین روایت شده است:
الصلوه تکره فی ثلاثه مواطن من الطریق: البیداء و هی ذات الجیش وذات الصلاصل وضجنان؛ (کلینی، 1363: ج3، 389)
در سه مسیر نماز خواندن مکروه است: بیداء که همان ذات الجیش است و ذات الصلاصل و ضجنان.
برخی از فقها علت حکم یاد شده را خسف سپاه سفیانی در این سرزمین میدانند. برای نمونه ابنادریس حلی در مقام شمارش مکانهایی که نماز در آنها کراهت دارد چنین مینویسد:
«و بیداء چراکه آنجا سرزمین خسف است بر اساس آنچه در روایات آمده است سپاه سفیانی در حالیکه قصد مدینهالرسول را دارد به آنجا میآید و خداوند آنها را در دل زمین فرو میبرد.» (حلی، 1410: ج1، 265)
تنوع خسف
پیش از بررسی جزئیات حادثه خسف بیداء درباره سفیانی توجه به این نکته خالی از فایده نیست که در روایات افزون بر خسف لشکر سفیانی در سرزمین بیداء از چندین خسف دیگر نیز یاد شده است که عبارتند از:
1. خسف جابیه
جابیه در لغت به معنای حوضی است که آب در آن جمع میشود و شتران از آن مینوشند و مقصود از آن در اینجا یکی از شهرهای شام است که در سمت غرب شام واقع شده و بابالجابیه یکی از دروازههای شهر شام از سمت شهر جابیه بوده و عمر در آنجا خطبه معروفی ایراد کرده که به خطبه جابیه معروف است. (حموی، 1399: ج2، 91؛ دمشقی، 1415: ج2، 408)
درباره خسف جابیه یک روایت وجود دارد که در چند منبع کهن ذکر شده است. کاملترین شکل این روایت از نظر متن و سند که در کتاب الغیبه نعمانی آمده و سند معتبری دارد بدین صورت است: امام باقر(ع) فرمودند:
یَا جَابِرُ! الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّکْ یَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّی تَرَی عَلَامَاتٍ أَذْکُرُهَا لَکَ إِنْ أَدْرَکْتَهَا: أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِی الْعَبَّاسِ... وَ یَجِیئُکُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِیَهِ دِمَشْقَ بِالْفَتْحِ وَ تُخْسَفُ قَرْیَهٌ مِنْ قُرَی الشَّامِ تُسَمَّی الْجَابِیَهَ... ؛ (نعمانی، 1422: 288، باب14، ح67)
ای جابر، سر جایت بنشین و هیچ اقدامی نکن تا اینکه نشانههایی را که برایت میگویم ببینی؛ البته اگر در آن زمان باشی. اولیای آنها اختلاف بنی عباس است... و از سمت دمشق ندای پیروزی به گوشتان میرسد و آبادی از آبادیهای شام که با آن جابیه گفته میشود در زمین فرو میرود و ...
شیخ مفید سند این روایت را در الارشاد (ج2، 372) بدین صورت آورده است: الحسن بن محبوب عن عمرو بن ابیالمقدام عن جابر الجعفی. همچنین این حدیث در الاختصاص (255 - 256) و الغیبه، (طوسی، 441) آمده است. سند این روایت بدین صورت نقل میشود: فضل بن شاذان عن الحسن بن محبوب، عن عمرو بن أبیالمقدام، عن جابر الجعفی.
در تفسیر عیاشی نیز حدیثی مرسل از جابر جعفی در اینباره روایت شده که از خسف یکی از شهرهای شام سخن گفته شده ولی در آن به جابیه تصریح نشده: «و تری منادیا ینادی بدمشق و خسف بقریه من قراها» (عیاشی، بیتا: ج1، 64) و از آنجا که این روایت در بسیاری از فقرات مشابه روایت نعمانی است و جابر جعفی نیز گزارشگر آن است به نظر همان روایت نعمانی است و نمیتوان آن را روایت مستقلی محسوب کرد.
در میان روایات یاد شده روایت نعمانی از نظر سندی معتبر و قابل اطمینان است، همچنانکه راویان روایت شیخ مفید و شیخ طوسی نیز همگی ثقه هستند، اما مشکل این روایت این است که طریق شیخ مفید به کتاب حسن بن محبوب و طریق شیخ طوسی به کتاب فضل بن شاذان روشن نیست.
البته شیخ طوسی در الفهرست (ص 363) خود پس از اشاره به حدود سی کتاب از مصنفات فضل بن شاذان که یکی از آنها اثبات الرجعه است و تذکر این نکته که فضل کتابهای دیگری هم دارد که اسم آنها معلوم نیست برای خود دو طریق به کتابهای فضل بن شاذان ذکر میکند که یکی از آنها بر اساس برخی از مبانی طریق معتبری است. اگر بتوان این احتمال را تقویت کرد که روایت مورد نظر از کتاب اثباتالرجعه بوده میتوان به اعتبار روایت شیخ طوسی نیز رأی داد.
2. خسف حرستا
دومین موضعی که از خسف آن به عنوان یکی دیگر از رخدادهای پیش از ظهور یاد شده است خسف مکانی به نام حرستا است حرستا به گفته حموی شهری بزرگ و آباد میان باغهای شام بوده و بیش از یک فرسخ با شام فاصله داشته است. (حموی، 1399: ج2، 241)
در اینباره امام باقر(ع) از امام علی(ع) چنین روایت میفرماید:
إِذَا اخْتَلَفَ الرُّمْحَانِ بِالشَّامِ لَمْ تَنْجَلِ إِلَّا عَنْ آیَهٍ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ. قِیلَ: وَ مَا هِیَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ قَالَ: رَجْفَهٌ تَکُونُ بِالشَّامِ یَهْلِکُ فِیهَا أَکْثَرُ مِنْ مِائَهِ أَلْفٍ یَجْعَلُهَا اللَّهُ رَحْمَهً لِلْمُؤْمِنِینَ، وَ عَذَاباً عَلَی الْکَافِرِینَ، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْظُرُوا إِلَی أَصْحَابِ الْبَرَاذِینِ الشُّهْبِ الْمَحْذُوفَهِ وَ الرَّایَاتِ الصُّفْرِ تُقْبِلُ مِنَ الْمَغْرِبِ حَتَّی تَحُلَّ بِالشَّامِ، وَ ذَلِکَ عِنْدَ الْجَزَعِ الْأَکْبَرِ وَ الْمَوْتِ الْأَحْمَرِ، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْظُرُوا خَسْفَ قَرْیَهٍ مِنْ دِمَشْقَ یُقَالُ لَهَا حَرَسْتَا، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ خَرَجَ ابْنُ آکِلَهِ الْأَکْبَادِ مِنَ الْوَادِی الْیَابِسِ حَتَّی یَسْتَوِیَ عَلَی مِنْبَرِدِمَشْقَ، فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَانْتَظِرُوا خُرُوجَ الْمَهْدِیِّ.
«هنگامی که دو نیزه در شام برخورد کنند از یکدیگر باز نگردند مگر آنکه نشانهای از نشانههای خداوند پدیدار گردد. عرض شد: آن نشانه چیست؟ فرمود: زلزلهای است که در شام رخ میدهد و درآن بیش از صد هزار تن به هلاکت میرسند. خداوند آنرا رحمتی برای مؤمنان و عذابی برای کافران قرار میدهد.
چون چنین شد پس به سواران مرکبهای سفید و سیاه و گوش و دم بریده بنگرید و نیز به پرچمهای زرد که از مغرب روی میآورند تا به شام برسند و این به هنگام بزرگترین بیتابی و مرگ سرخ است. پس وقتی چنان شد به فرو ریختن قریهای از دمشق که به آن حرستا میگویند بنگرید و در این هنگام پسر جگرخوار از دره خشک خروج کند تا بر منبر دمشق نشیند و چون چنین شود منتظر خروج مهدی باشید.»
مرحوم نعمانی روایت یاد شده را به سند خود در کتاب الغیبه (ص317، باب 18، ح16) ذکر کرده است، همچنانکه شیخ طوسی آن را در کتاب خود با سندی آورده که ذیل آن تقریباً همان سند نعمانی است. (ص 461)
روایاتی در منابع اهل سنت نیز در اینباره وجود دارد. از جمله ابن حماد از امام علی(ع) چنین روایت میکند:
إذا اختلف أصحاب الرایات السود بینهم کان خسف قریه بإرم یقال لها حرستا وخروج الرّایات الثلاث بالشّام عنها؛ (مروزی، 1414: 124)
«چون صاحبان پرچمهای سیاه با یکدیگر اختلافشان شد آبادی در ارم که با آن حرستا گفته میشود در زمین فرو میرود و سه پرچم شامی از آن جا خروج میکند.»
روایات دیگری نیز در اینباره در منابع اهل سنت وجود دارد که از غیر اهلبیت(ع) روایت شده است، مانند این حدیث که از محمد بن حنفیه روایت شده:
یدخل أوائل أهل المغرب مسجد دمشق فبینا هم ینظرون فی أعاجیبه إذ رجفت الأرض فانقعر غربی مسجدها و یخسف بقریه یقال لها حرستا ثم یخرج عند ذلک... (همو: 159)
«اولین نفرات اهل مغرب وارد مسجد دمشق میشوند و در حالی که به عجایب آن نگاه میکنند زمین تکان میخورد و سمت غرب مسجد در زمین فرو میرود و آبادی که به آن حرستا گویند در زمین فرو میرود در این حال سفیانی خروج میکند ...»
یا این روایت که از خالد بن معدان نقل شده است:
لا یخرج المهدی حتی یخسف بقریه فی الغوطه تسمی حرستا؛ (دمشقی، 1415: ج2، 216)
مهدی(عج) خروج نمیکند تا اینکه آبادی در غوطه که به آن حرستا گویند در زمین فرو رود.
و البته پارهای از روایات اهل سنت صرفاً به پیشگویی از خسف حرستا سخن گفتهاند و ارتباطی با جریان ظهور امام مهدی(عج) ندارند. (مروزی، 1414: 125)صرفنظر از روایاتی که در منابع اهلسنت گزارش شده از مجموع این روایات تنها یک روایت از منابع شیعه است که آن هم به دلیل ضعف سند قابل اطمینان نیست.
3. خسف بغداد و بصره
در اینباره به صورت مرسل از امام صادق(ع) چنین روایت شده است:
یُزْجَرُ النَّاسُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ(ع) عَنْ مَعَاصِیهِمْ بِنَارٍ تَظْهَرُ لَهُمْ فِی السَّمَاء وَ حُمْرَهٍ تُجَلِّلُ السَّمَاءَ وَ خَسْفٍ بِبَغْدَادَ وَ خَسْفٍ بِبَلْدَهِ الْبَصْرَهِ وَ دِمَاءٍ تُسْفَکُ بِهَا وَ خَرَابِ دُورِهَا... ؛
(مفید، 1414ب: ج2، 378)
مردم پیش از قیام قائم از گناهانشان بازداشته میشوند با آتشی که در آسمان آشکار میشود و قرمزی که آسمان را روشن میکند و خسفی که در بغداد و بصره رخ میدهد و خونهایی که در آنجا ریخته میشود و ویران شدن خانههایش و... .»
و البته درباره خسف بغداد روایت دیگری نیز در منابع شیعه وجود دارد که از کعب الاحبار است. (نعمانی، 1422: 149، باب 10، ح4)
3. خسف مشرق و مغرب و جزیره العرب
درباره خسف مشرق و مغرب و جزیره العرب روایتی وجود دارد که آن را از نشانههای قیامت برشمرده است. (صدوق، 1403: 431) و در دو روایت دیگر موارد یاد شده از نشانههای ظهور شمرده شدهاند و البته از آنجا که ظهور امام مهدی(عج) پیش از قیامت است هرچه از نشانههای ظهور باشد میتواند از نشانههای قیامت هم باشد. بنابراین میان روایات یاد شده از این جهت تعارضی نیست. روایات یاد شده بدین قرارند:
1. ابنعباس از پیامبر اکرم(ص) چنین روایت میکند که چون به معراج رفتم خداوند سبحان به من چنین فرمود:
وَ أَعْطَیْتُکَ أَنْ أُخْرِجَ مِنْ صُلْبِهِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِیّاً کُلُّهُمْ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ مِنَ الْبِکْرِ الْبَتُولِ وَ آخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ ... فَقُلْتُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی مَتَی یَکُونُ ذَلِکَ فَأَوْحَی اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ یَکُونُ ذَلِکَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ ... وَ عِنْدَ ذَلِکَ ثَلَاثَهُ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَهِ الْعَرَبِ ... ؛ (صدوق، 1363: 251، باب23، ح1)
«... و این را به تو عطا کردم که از صلب او یازده مهدی بیرون بیاورم که همگی از فرزندان دوشیزه بتولند و آخرینشان مردی است که عیسی پسر مریم پشت سرش نماز میگزارد... عرض کردم: معبود و سرور من این کی خواهد بود؟ خداوند بلند مرتبه فرمود: این زمانی است که دانش برود ... و در این هنگام سه خسف خواهد بود: خسفی در مشرق و خسفی در مغرب و خسفی در جزیرهالعرب ...»
2. امام باقر(ع) فرمودند:
قال رسول الله ـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ لأمیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ :
« ... واعلم أن ابنی ینتقم من ظالمیک و ظالمی أولادک و شیعتک فی الدنیا و یعذبهم الله فی الآخره عذابا شدیدا.
فقال سلمان الفارسی: من هو یا رسول الله؟
قال: التاسع من ولد ابنی الحسین، الذی یظهر بعد غیبته الطویله ...
قال: متی یظهر یا رسول الله؟ قال: لا یعلم ذلک إلا الله، و لکن لذلک علامات، منها: نداء من السماء و خسف بالمشرق، و خسف بالمغرب، و خسف بالبیداء؛ (ازدی، 1410: ج15، 206)
پیامبر خد(ص) به امیرمؤمنان(ع) فرمودند: ... و بدان که پسرم از کسانی که به تو و فرزندان تو و شیعیان تو ستم کردهاند در دنیا انتقام میگیرد و خداوند آنها را درآخرت به شدت عذاب میکند. سلمان فارسی پرسید: ای پیامبر خدا او کیست؟ فرمود: نهمین فرزند از نسل پسرم حسین که پس از غیبت طولانیاش ظهور میکند ... پرسید: ای پیامبر خدا او کی ظهور میکند؟ فرمود این را کسی جز خداوند نمیداند ولی برایش نشانههایی است از جمله ندایی از آسمان و خسفی در مشرق و خسفی در مغرب و خسفی در بیداء.»
از میان دو روایت یاد شده روایت نخست به وهب بن منبه راوی معروف اهلسنت برمیگردد که نام واسطه و یا وسائط خود تا ابنعباس را نیز ذکر نکرده است و از این جهت قابل اعتماد نیست اما راویان روایت دوم همگی ثقه هستند، لیکن مشکل این روایت در منبع آن است؛ چرا که این روایت از کتابی با عنوان مختصر اثبات الرجعه و منسوب به فضل بن شاذان است که به دست شیخ حر عاملی رسیده و از سرگذشت این کتاب پیش از رسیدن به دست شیخ حر، اطلاعات چندانی در دست نیست. از اینرو اثبات اعتبار این روایت نیازمند تتبع بیشتری است.
البته این احتمال نیز وجود دارد که مقصود از خسف مشرق همان خسف بغداد و بصره باشد و مقصود از خسف مغرب خسفی باشد که در سرزمین شام اتفاق میافتد و خسف جزیرهالعرب هم همان خسف بیداء باشد همچنانکه در روایت اخیر در کنار خسف مشرق و مغرب به جای جزیرهالعرب خسف بیداء ذکر شده بود. بنابراین محتوای روایات اخیر همان روایات سابق خواهد بود.
خسفهای یادشده اگر رخ داده یا رخ بدهند، همچنان که میتوانند نشانه ظهور امام مهدی(عج) باشند، میتوانند عذاب الهی و معلول رواج گناه و آلودگیها باشند، همچنان که در یکی از روایات پیشگفته امام صادق(ع) فرمودند:
یزجر الناس قبل قیام القائم ـ علیه السلام ـ عن معاصیهم بنار تظهر فی السماء و حمره تجلل السماء و خسف ببغداد، و خسف ببلد البصره و دماء تسفک بها و خراب دورها و فناء یقع فی أهلها و شمول أهل العراق خوف لایکون لهم معه قرار؛ (مفید، 1414: ج2، 387)
البته نیاز به توضیح نیست که علامت بودن موارد یادشده برای ظهور امام مهدی(عج) لزوماً به معنای نزدیک بودن آنها به زمان ظهور نیست؛ چراکه نشانههای ظهور در بستر زمان پراکندهاند و برخی بعید از ظهور و برخی قریب به ظهورند، بلکه به تعبیر علامه مجلسی نشانههای ظهور با تولد امام مهدی(ع) آغاز شدهاند. (مجلسی، 1403: ج51، 71)
بنابراین اگر ثابت شود که برای مثال، حادثه خسف حرستا در گذشته اتفاق افتاده است این مطلب منافاتی با علامت بودن آن برای ظهور امام مهدی(عج) ندارد. پس از بررسی اجمالی انواع خسفهایی که در روایات تحقق آنها پیشبینی شده مهمترین خسفها که خسف بیداء است بررسی میشود.
خسف بیداء؛ نشانه ظهور
در اینباره که یکی از نشانههای ظهور امام مهدی(عج) خسف بیداء است یا این رخداد از وقایعی است که پیش از ظهور رخ میدهد روایات متعددی وجود دارد که استفاضه آنها ما را از بررسی سندی بینیاز میکند. بنابراین در اصل اینکه چنین رخدادی در آینده اتفاق میافتد و این حادثه از حوادث مرتبط با ظهور امام مهدی(عج) است نمیتوان تردید کرد. در اینباره میتوان به این روایات اشاره کرد:
ابوبصیر میگوید به امام صادق(ع) عرض کردم فدایت شوم خروج قائم چه زمانی است؟ امام فرمودند:
یَا أَبَا مُحَمَّدٍ! إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّتُ، وَ قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ(ص): کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ. یَا أَبَا مُحَمَّدٍ! إِنَّ قُدَّامَ هَذَا الْأَمْرِ خَمْسَ عَلَامَاتٍ: أُولَاهُنَّ النِّدَاءُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ خُرُوجُ السُّفْیَانِیِّ وَ خُرُوجُ الْخُرَاسَانِیِّ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ؛
(نعمانی، 1422: 301، باب16، ح6)
ای ابومحمد، ما خاندانی هستیم که وقت تعیین نمیکنیم و محمد(ص) فرمود: آنانکه تعیین وقت میکنند دروغ میگویند. ای ابومحمد، پیش از این امر پنج نشانه است: اولین آنها ندایی در ماه رمضان است و خروج سفیانی و خروج خراسانی و کشته شدن نفس زکیه و خسف بیداء.
و باز از آن حضرت چنین روایت شده است:
خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ: الصَّیْحَهُ وَ السُّفْیَانِیُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَّهِ وَ الْیَمَانِیُّ؛
(کلینی، 1363: ج8، 310)
پیش از قیام قائم پنج نشانه است: ندا و سفیانی و خسف و کشته شدن نفس زکیه و یمانی.در اینباره روایات متعدد دیگری نیز وجود دارد که در بخشهای دیگر به مناسبت خواهد آمد.
منابع
1. ازدی، فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعه، (چاپ شده در مجله تراثنا، سال دوم، ش4)، قم، مؤسسه آلالبیت، 1410ق.
2. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، 1401ق.
3. جزری، ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث، قم، مؤسسه اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1364ش.
4. جواهری، محمد، المفید فی معجم رجال الحدیث، قم، مکتبه المحلّاتی، 1424ق.
5. حسینی استرآبادی، شرفالدین، تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، قم، مدرسه الامام المهدی(عج)، چاپ اول، 1366ش.
6. حلی، ابنادریس، السرائر، قم، موسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
7. حلی، حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، چاپ اول، 1370ق.
8. حلی (ابن داود)، حسن بن علی، رجال ابن داود، نجف، مطبعه الحیدریه، 1392ق.
9. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1399ق.
10. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیجا، بینا، چاپ پنجم، 1413ق.
11. خویی، ابوالقاسم، کتاب الطهاره، انتشارات لطفی، چاپ دوم، 1411ق.
12. خمینی، سید روح الله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، چاپ اول، 1421ق.
13. دمشقی (ابن عساکر)، علی بن حسن بن هبه الله ، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
14. سجستانی، ابوداود، سنن ابیداود، بیروت، دار الفکر، چاپ اول،1410ق
15. شیبانی، احمد بن حنبل، المسند، بیروت، دارصادر، بیتا.
16. صادقی، مصطفی، تحلیل تاریخ نشانههای ظهور، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1385ش.
17. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، قم، منشورات جماعه المسلمین، 1403ق.
18. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، کمال الدین و تمام النعمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1363ش.
19. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
20. طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، 1415ق.
21. ــــــــــــــــــــ، الفهرست، مؤسسه نشر الفقاهه، چاپ اول، 1417ق.
22. ــــــــــــــــــــــ ، الغیبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، چاپ اول، 1411ق.
23. عاملی (شهید ثانی)، زینالدین علی، مسالک الافهام، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، چاپ اول، 1415ق.
24. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، مکتبه العلمیه الاسلامیه، بیتا.
25. عینی، محمد بن احمد، عمده القاری، بیروت، دارالتراث، بیتا.
26. فارسی (ابنحبان)، علی بن بلبان، صحیح ابن حبان، مؤسسه الرساله، چاپ دوم،1414ق.
27. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بیتا.
28. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، چاپ دوم، 1404ق.
29. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363ش.
30. مازندرانی، ملاصالح، شرح اصول الکافی، بیروت، دارالتراث العربی، چاپ اول، 1421ق.
31. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
32. مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
33. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم، 1414ق.
34. ــــــــــــــــــــــــــــــ ، الإرشاد، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم، 1414ق.
35. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، موسسه النشر الاسلامی، چاپ پنجم، 1416ق.
36. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1365ش.
37. نجفی خوانساری، موسی، منیه الطالب، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، 1418ق.
38. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، قم، انوار الهدی، چاپ اول،1422ق.
39. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق: محمدباقر انصاری، بیجا، بینا، بیتا.
نصرتالله آیتی
منبع: فصلنامه مشرق موعود شماره 14