بسوی ظهور

مهدویت و آخرالزمان از منظر ادیان ابراهیمی

بسوی ظهور

مهدویت و آخرالزمان از منظر ادیان ابراهیمی

بسوی ظهور

امیرالمومنین (ع): «هرکس در ذلّت فراگیری دانش، ساعتی صبر نکند، در ذلّت جهل، تا ابد، باقی خواهد ماند.»

خداوند متعال، در بسیارى از آیات قرآن کریم، صراحتا به اهل بیت علیهم السّلام و فضایل و مناقب ایشان اشاره کرده است. اما طبق فرموده حضرات معصومین علیهم السّلام، نه تنها همین تعداد، که تمامى آیات قرآن، پیرامون اهل بیت علیه السّلام و دشمنان ایشان است. حال، اینکه بتوان دریافت که هر آیه، چه ارتباطى با اهل بیت پیامبر علیهم السّلام یا دشمنان آنها دارد، خود، نکته ظریفى است.

سوره جمعه، از جمله سورههایى است که در نظر اول، شاید نتوان ارتباط آن را با اهل بیت علیهم السّلام دریافت؛ اما با بررسى دقیقتر، این ارتباط، کاملا روشن مىشود. در این سوره، پس از آیه اول که تسبیح خداوند است، مىفرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ ...؛»[1] «اوست که در میان مردم بىسواد، پیامبرى از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند ...». این آیه، در شأن دوستان اهل بیت است که برخى از آنان- مانند ایرانیان- هنوز، مسلمان نشدهاند:

«وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛»[2] «و آنان، پیش از این در گمراهى آشکارى بودند» و در آیه بعد به این مسئله اشاره مىفرماید که مسلمان واقعى شدن و قرار گرفتن در محور ولایت کار آسانى نیست و منوط به فضل خداوند است: «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ؛»[3] «این فضل خداست که آن را به هرکس بخواهد عطا مىکند، و خدا صاحب فضل بزرگ است».

در آیه بعد مىفرماید: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً ...؛»[4] «وصف کسانى که عمل کردن به تورات، بر آنان تکلیف شد و به آن، عمل نکردند، مانند درازگوشى است که کتابهایى را [که هیچ آگاهى نسبت به محتویات آنها ندارد] حمل مىکند». در این آیه، ظاهرا خطاب با اهل تورات است، اما ما معتقدیم که خطابات قرآن، مصداق این مثل است که «به در مىگویند، تا دیوار بشنود»! چرا که بىتردید، کسى که قرآن را مىپذیرد، اما به مضامین و مفاد آن، عمل نمىکند نیز، مصداق این آیه خواهد بود. از اینرو، مشخص مىشود که این آیه در شأن دشمنان اهل بیت علیهم السّلام است که با نپذیرفتن ولایت معصومین علیهم السّلام- که یکى از دستورات صریح قرآن است- مصداق «لَمْ یَحْمِلُوها» شدهاند.

این موضوع، در ادامه آیه، نمود بیشترى دارد. آنجا که مىفرماید:

«بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ؛» «چه بد است سرگذشت مردمى که آیات خدا را تکذیب کردند. و خدا ستمکاران را هدایت نمىکند».

دشمنان اهل بیت علیهم السّلام، در واقع آیات بزرگ خداوندى را تکذیب کردهاند؛ چرا که ایشان، آیت کبراى الهى و نباء عظیم هستند. این عدم پذیرش نیز به جهت تکبر آنان است و مىدانیم که تکبر، ریشه در ظلم و تجاوز از حدود بندگى دارد. از اینرو، خداوند در ادامه مىفرماید: «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.»

اینگونه است که مىفرمایند سراسر قرآن در شأن اهل بیت علیهم السّلام و مخالفین ایشان، نازل شده است. امام خمینى رحمه اللّه نیز با جمله «قرآن، کتاب انسانسازى است»، در واقع به همین موضوع، اشاره دارند؛ چرا که انسان دو بعد دارد: بعد نورانى و بعد ظلمانى. اهل بیت علیهم السّلام، مصداق اتمّ نورانیت انسان و دشمنان ایشان، نمود عینى ظلمت هستند.

این ظلمت از نفس امّاره نشأت مىگیرد و از آنجا که تمامىانسانها، داراى این نفس هستند، خطر آن نیز عمومى است. با وجود نفس اماره، همه ما استعداد تبدیل شدن به فرعون و معاویه و یزید را داریم. بنابراین اگر حسنظنّ بىجا به خود داشته باشیم، در واقع، خود را به هلاکت انداختهایم. خطر نفس، به اندازهاى جدى است که حتى حضرت یوسف علیه السّلام، نیز از شر آن، به خدا پناه مىبرد.[5] ایشان، همچنین، کسانى را که به نفس خود اعتماد مىکنند، «جاهل» خوانده است.[6] جاهل در اینجا، به معناى بىسواد نیست؛ بلکه معناى آن، در تقابل با عاقل است؛ یعنى کسى که عقل فطرى خود را به کار نمىگیرد؛ که این عقل و جهل نیز، در واقع، نمودى از دو بعد نورانى و ظلمانى بشر است.

امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشریف، مانند تمامى معصومین علیهم السّلام، مظهر کامل عقل است؛ لذا زمانى ظهور خواهد کرد که عقل، بر جهان، حاکم شده باشد و جهانیان، با ایشان، سنخیت پیدا کرده باشند: «... إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ ...؛»[7] «خداوند، سرنوشت هیچ قومى را دگرگون نخواهد کرد تا زمانى که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند».

در لسان روایات نیز به این موضوع اشاره شده است. در کتاب منتهى الآمال، نقل شده است که معصوم، در جواب سؤال شخصى که از زمان ظهور پرسیده بود، فرمودند: «وقتى وفا در مردم، زیاد بشود؛ ظهور اتفاق مىافتد». وفا نیز حاصل و نتیجه عقل و فطرت است.

بنابراین تا هنگامى که نفس و جهالت ناشى از آن، بر فطرت انسانى غلبه دارد، حتى اگر با هزار دلیل، امام معصوم بر او عرضه شود، او را رها خواهد کرد و به سراغ همسنخ خود، خواهد رفت.

اما، عصر حاضر، عصر بروز فطرت است. حتى در کشورهاى اروپایى و آمریکایى نیز، بروز و ظهور فطرت، اتفاق افتاده است. به امثال بوش و بلر نگاه نکنید؛ جمع کثیرى از آنها، جزو این دسته نیستند. اگر با ملاکى که معصومین، براى تشخیص انسانیت افراد، به ما دادهاند، آنها را بسنجیم، متوجه مىشویم که آنها به فطرت خودشان رجوع کردهاند. در روایات آمده است: «لا تنظروا الى طول رکوع الرجل و سجوده ... و لکن انظروا الى صدق حدیثه و اداء امانته.»[8] در کشورهاى اروپایى، صدق گفتار و حسن امانت را مىتوان دید. حتى صدق حدیث آنها، گاهى اوقات بیشتر از ماست؛ مثلا وقتى استاد چیزى را نمىداند، مىگوید نمىدانم. حسن امانتشان نیز زیاد است.

اگر انقلابهاى آنان را بررسى کنیم، متوجه مىشویم که نه براىنان، که براى آزادى و عدالت قیام کردهاند که این دو نیز، خواستهاى فطرى هستند. پس باید افق را روشن، و ظهور را نزدیک ببینیم.

عاشورا نیز مرتبهاى از ظهور بود؛ چرا که تا قبل از وقوع آن، مردم، کمتر به معصوم توجه داشتند و به عبارت دیگر، خانه اهل بیت علیهم السّلام، تا آن زمان بسته بود. اما بعد از عاشورا، اوضاع تغییر کرد؛ وصف حضرت سجاد علیه السّلام تا اقصى نقاط عالم رفت و مردم، با ایشان ارتباط پیدا کردند. پس عاشورا، ظهور امامت است.

اهل بیت علیهم السّلام از ثمرات قیام عاشورا استفاده کردند؛ اما دست به قیامى دیگر، نزدند. این مسئله براى مردم، سؤال شده بود. از امام محمد باقر علیه السّلام نقل شده است که عدهاى نزد امام سجاد علیه السّلام آمدند و از ایشان خواستند که علیه حکومت وقت، قیام کند. امام زین العابدین علیه السّلام، در جواب اصحاب فرمودند: «کدام یک از شما، حاضر است که آتشى را در دست بگیرد و بدون کمک گرفتن از کسى، آنقدر آن را تحمل کند تا خنک شود؟». امام باقر علیه السّلام، اعلام آمادگى کرد. امام سجاد علیه السّلام فرمود: «منظور من، شما نبودید؛ إنّما أنتم منّى و أنا منکم». بعد از آن، تا سه بار این سؤال را تکرار کردند و در هر بار، فقط امام باقر علیه السّلام، جواب دادند.

در واقع، حضرت، با این بیان، در صدد تفهیم این مطلب بودند که هنوز، وقت نهایى قیام، فرا نرسیده است؛ بلکه در زمان قومى خواهد بود که بتوانند آتش را در دستشان نگه دارند تا سرد شود.

در زمان انقلاب اسلامى، ساواک مثل آتش سوزان بود؛ اما مردم ما، این آتش سرخ را آنقدر تحمل کردند تا خاموش شد. اکنون هم، آمریکا و اسرائیل، مثل آتشى هستند که باید آنقدر تحملشان کرد تا رو به افول روند. بنابراین، نسل و ملت ما، مصداق همان سخن امام سجاد علیه السّلام هستند.

حضرت مهدى عجل اللّه تعالى فرجه الشریف نیز، قیام خود را با سیصد و سیزده نفر از کسانى که اینگونه تربیت شدهاند، شروع خواهد کرد تا نهضت جهانى خود را با یارى این عده و کمک کسانى که به آنها خواهند پیوست، به سرانجام برسانند.

پس روشن شد که جریان فطرتگرایى که اکنون در عالم، حاکم است، محصول عاشورا است. عاشورا، جریان فعالى است که تمام مرزهاى فکرى را پشت سر گذارده و در تمامى ادیان و مذاهب، تأثیرگذار بوده است. علت آن نیز به ماهیت روشن جریان عاشورا بر مىگردد؛ چرا که عاشورا صحنه چیرگى حق بر باطل و غلبه سفیدترین چهرههاى انسانى بر سیاهترین چهرهها بود.

بنابراین، ظهور نیز، زمانى اتفاق خواهد افتاد که جبهه حقطلبى به حدّى برسد که بتواند بر باطلگرایان، غلبه کند. ظهور، نتیجه فعالیت هزار و چند صد ساله جبهه حق است و به عبارت دیگر، نتیجه و حاصل عاشوراست.

در روایات آمده است که حضرت مهدى عجل اللّه تعالى فرجه الشریف، ظهور نمىکنند مگر بعد از آنکه تمامى گروهها به حکومت رسیده باشند تا دیگر هیچکس نتواند ادعا کند که اگر امور به دست او مىرسید، مىتوانست به خوبى حضرت، حکومت کند. از این روایت، اینگونه مىتوان برداشت کرد که در زمان ظهور، مردم در حالىکه ناکارایى حکومتهاى مختلف را دیدهاند، با تمام وجود، پذیراى حکومت ایشان، مىشوند.

مؤید دیگر این مطلب آن است که در جریان قیام حضرت، یهودیان، بیشترین کسانى که کشته مىشوند و روشن است که یهود، جمعیت کمى دارد. پس اکثریت مردم، با میل و طوع، به حکومت ایشان مىگروند.

عاشورا، سنگبناى ظهور و تقویتکننده تمام نهضتهاى قبل از آن است. حضرت ابا عبد اللّه علیه السّلام، با نداى جاوید «هل من ناصر ینصرنى»، یک جریان مستمر را در طول تاریخ پایه گذارد که مجاهدان و تربیتشدگان این مکتب را به ناصران واقعى دین، تبدیل کرد. چنانچه، امام راحل رحمه اللّه مىفرمود: «ما در صدد آزاد کردن انرژى متراکم عالم اسلام هستیم». این انرژى متراکم، همان فطرت است که آزاد کردن آن، زمینهساز ظهور خواهد بود.[9]

 

 



[1]  سوره جمعه؛ آیه 2.

[2]  سوره جمعه؛ آیه 2.

[3] سوره جمعه؛ آیه 4.

[4] سوره جمعه؛ آیه 5.

[5] « وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ.»سوره یوسف؛ آیه 53.

[6] « قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ.»سوره یوسف؛ آیه 33.

[7] سوره رعد؛ آیه 11.

[8]  وسائل الشیعه، ج 13، ص 215.

[9] از فرات تا فرات ؛ ج2 ؛ ص9

جمعى از نویسندگان، از فرات تا فرات، 2جلد، بنیاد فرهنگى حضرت مهدى موعود (عج) - قم (ایران)، چاپ: 3، 1388 ه.ش.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۲۶
علی مویدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">