حقیقت روح و آثار نزول آن بر قلب امام زمان(عج) در شب قدر
در روایتی امیر مومنان(ع) آثار نزول روح بر قلب پیامبران و امامان را اینطور بیان میکند که باعث تفویض قدرت ملکوتی، زنده ساختن مردگان، علم به گذشته و آینده، طیّ الارض و پیمودن مشرق و مغرب عالم در یک لحظه، علم به باطن و ضمائر افراد و علم به هر آنچه در آسمان و زمین میباشد.
امیرالمومنین علیه السلام:
«وَ صَارَ مُحَمَّدٌ نَبِیّاً مُرْسَلًا وَ صِرْتُ أَنَا صَاحِبَ أَمْرِ النَّبِیِّ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ« یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» وَ هُوَ رُوحُ اللَّهِ لَا یُعْطِیهِ وَ لَا یُلْقِی هَذَا الرُّوحَ إِلَّا عَلَى مَلَکٍ مُقَرَّبٍ أَوْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ أَوْ وَصِیٍّ مُنْتَجَبٍ فَمَنْ أَعْطَاهُ اللَّهُ هَذَا الرُّوحَ فَقَدْ أَبَانَهُ مِنَ النَّاسِ وَ فَوَّضَ إِلَیْهِ الْقُدْرَةَ وَ أَحْیَا الْمَوْتَى وَ عَلِمَ بِمَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ وَ سَارَ مِنَ الْمَشْرِقِ إِلَى الْمَغْرِبِ وَ مِنَ الْمَغْرِبِ إِلَى الْمَشْرِقِ فِی لَحْظَةِ عَیْنٍ وَ عَلِمَ مَا فِی الضَّمَائِرِ وَ الْقُلُوبِ وَ عَلِمَ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض.»[1]
اهمیّت فهم سوره ی قدر و نزول روح و ملائکه:
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع): فَضْلُ إِیمَانِ الْمُؤْمِنِ بِجُمْلَةِ- إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ بِتَفْسِیرِهَا عَلَى مَنْ لَیْسَ مِثْلَهُ فِی الْإِیمَانِ بِهَا کَفَضْلِ الْإِنْسَانِ عَلَى الْبَهَائِم.»[2]
«برترى مؤمنى که «إِنَّا أَنْزَلْناهُ» را با تفسیرش باور کند، بر کسى که در ایمانش بآن سوره چون او نیست، مانند برترى انسانست بر چهار پایان.»
على علیه السلام غالبا میفرمود که: هر گاه تیمى و عدوى (ابو بکر و عمر) خدمت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بودند و آن حضرت سوره «انا انزلناه» را با خشوع و گریه تلاوت میفرمود،
میگفتند: چقدر در این سوره دلت میسوزد،
پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله میفرمود: براى آنچه چشمم (فرشتگان را در شب قدر) دیده و دلم (بیان هر امر محکم را در آن شب) فهمیده و نیز براى آنچه دل این شخص (على علیه السلام) پس از من در می یابد آنها میگفتند: مگر شما چه دیده اى و او چه میبیند؟
حضرت براى آنها روى خاک مینوشت: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ» سپس میفرمود: پس از اینکه خداى عز و جل فرماید «هر امرى» دیگر چیزى باقى میماند؟
میگفتند: نه، میفرمود: میدانید آنکه هر امرى بر او نازل میشود کیست؟ میگفتند: تو هستى اى رسول خدا، میفرمود: آرى، اما شب قدر بعد از من هم میباشد؟ میگفتند: آرى، میفرمود: در شبهاى قدر پس از من هم آن امر نازل میشود؟ میگفتند: آرى.
میفرمود: بچه کسى نازل میشود؟ میگفتند: نمیدانیم، پیغمبر دست بر سر من میگذاشت و میفرمود: اگر نمیدانید، بدانید، آن شخص پس از من این مرد است، سپس آن دو نفر شب قدر را بعد از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله میشناختند، بواسطه هراس سختى که در دل آنها می افتاد.»[3]
عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْإِمَامِ بِمَا فِی أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ هُوَ فِی بَیْتِهِ مُرْخًى عَلَیْهِ سِتْرُهُ.
فَقَالَ: «یَا مُفَضَّلُ، إِنَّ اللَّهَ- تَبَارَکَ وَ تَعَالى- جَعَلَ فِی النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ: رُوحَ الْحَیَاةِ، فَبِهِ دَبَ وَ دَرَجَ؛ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ، فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ؛ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ، فَبِهِ أَکَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَى النِّسَاءَ مِنَ الْحَلَالِ؛ وَ رُوحَ الْإِیمَانِ، فَبِهِ آمَنَ وَ عَدَلَ؛ وَ رُوحَ الْقُدُسِ، فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ؛ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ، فَصَارَ إِلَى الْإِمَامِ، وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَایَنَامُ وَ لَایَغْفُلُ وَ لَایَلْهُو وَ لَایَزْهُو، وَ الْأَرْبَعَةُ الْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَغْفُلُ وَ تَزْهُو وَ تَلْهُو وَ رُوحُ الْقُدُسِ کَانَ یَرى بِهِ».[4]
مفضل بن عمر گوید: از امام صادق (ع) از علم امام پرسیدم نسبت به آنچه در اقطار زمین باشد با اینکه خودش در میان خانه است و پرده هم جلوى او افتاده؟
فرمود: اى مفضل، براستى خدا تبارک و تعالى، در پیغمبر پنج روح نهاده:
روح حیات و زندگى که به وسیله آن بجنبد و راه رود، روح توانائى که به وسیله آن قیام کند و مبارزه نماید،
روح شهوت که به وسیله آن بخورد و بنوشد و به حلالى با زنها بیامیزد،
روح ایمان که به وسیله آن عقیده دارد و عدالت مىورزد،
و روح القدس که به وسیله آن تحمل نبوت کند و چون پیغمبر درگذرد و جان بدهد روح القدس از او منتقل شود و متعلق به امام گردد، روح القدس نه بخوابد و نه غفلت کند و نه به بازى سرگرم شود و نه بر خود ببالد و مغرور شود و فریب خورد و دستخوش آرزوى دروغ و استخفاف گردد ولى آن چهار روح دیگر بخوابند، غفلت کنند، به بازى سرگرم شوند و بر خود ببالند و فریب خورند و امام همه چیز را با روح القدس درک مىکند.»[5]
وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» [6]
5- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْعِلْمِ أَ هُوَعِلْمٌ یَتَعَلَّمُهُ الْعَالِمُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَمْ فِی الْکِتَابِ عِنْدَکُمْ تَقْرَءُونَهُ فَتَعْلَمُونَ مِنْهُ قَالَ الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ وَ أَوْجَبُ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ ثُمَّ قَالَ أَیَّ شَیْءٍ یَقُولُ أَصْحَابُکُمْ فِی هَذِهِ الْآیَةِ أَ یُقِرُّونَ أَنَّهُ کَانَ فِی حَالٍ لَا یَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْإِیمَانُ فَقُلْتُ لَا أَدْرِی جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا یَقُولُونَ فَقَالَ لِی بَلَى قَدْ کَانَ فِی حَالٍ لَا یَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَ لَا الْإِیمَانُ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى الرُّوحَ الَّتِی ذُکِرَ فِی الْکِتَابِ فَلَمَّا أَوْحَاهَا إِلَیْهِ عَلَّمَ بِهَا الْعِلْمَ وَ الْفَهْمَ وَ هِیَ الرُّوحُ الَّتِی یُعْطِیهَا اللَّهُ تَعَالَى مَنْ شَاءَ فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ الْفَهْمَ.»[7]
«از امام صادق علیه السّلام از علم سؤال شد که آیا علم چیزى است که عالم از دهان مردم یاد میگیرد، یا در کتاب نزد شماست و آن را میخوانید و یاد مىگیرید؟
فرمود: مطلب مهمتر، بالاتر و واجبتر از اینهاست، آیا نشنیدى قول خداى تعالى را که فرمود:
«وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ» سپس فرمود: بلى سابقا در حالتى بود که نمیدانست کتاب و ایمان چیست، تا آنکه خداى تعالى آن روح را مبعوث نمود که در قرآن ذکر نموده است.
پس وقتى آن روح وحى آورد بدان وسیله علم و فهم آموخت و آن روح روحى است که خداى تعالى به هر کس که بخواهد میدهد، پس بر هر بندهاى که آن روح را عطا کند به او فهم می آموزد.»
صاحب تفسیر بیان السعاده میگوید:
«روح بر طبقه اى از ملایکه نیز اطلاق میشود که در لسان اشراق ارباب انواع و در لسان شرع «صافّات صفّا» نامیده میشود، و بر فرشتهاى که از سایر ملایکه بزرگتر است و به عدد هر انسان وجه و صورت دارد روح گفته مىشود، و آن ربّ النّوع انسان بوده و ریاست و احاطه دارد بر ارباب انواع، و او با هر یک از افراد انسان است در حالى که هیچ یک از افراد انسان با او نیست.
و آنچه که در اخبار وارد شده است او را فرشتهاى معرفى میکند که از جبرئیل و میکائیل بزرگتر است و با محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سپس با ائمّه علیهم السّلام بود، و اشاره بر همین معناى دارد.
و معناى این که ملایکه یاد شده با محمّد صلّى اللّه علیه و آله بوده نه با سایر انبیا علیهم السّلام این است که همراهى ملایکه با آن حضرت مقرون بر همراهى با اوست، وگرنه آن ملایکه با همه ى ذرّات عالم است، و «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» اشاره به همین معناى است، چه روحى که در آدم دمیده شده سایه ى همان روح است.»[8]
[1] بحار الأنوار ج26 5 باب 14 نادر فی معرفتهم صلوات الله علیهم بالنورانیة و فیه ذکر جمل من فضائلهم ع ..... ص : 1
[2] الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج1 ؛ ص251
[3]أصول الکافی / ترجمه مصطفوى ؛ ج1 ؛ ص363
[4] ( 3). بصائر الدرجات، ص 454، ح 13، عن الحسین بن محمّد الوافی، ج 3، ص 628، ح 1216؛ البحار، ج 18، ص 264، ح 21.
[5]کافی (ط - دار الحدیث) ؛ ج1 ؛ ص680
[6] شوری،52،« همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را بفرمان خود وحى کردیم؛ تو پیش از این نمىدانستى کتاب و ایمان چیست (و از محتواى قرآن آگاه نبودى)؛ ولى ما آن را نورى قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت مىکنیم؛ و تو مسلّماً به سوى راه راست هدایت مىکنى.»
[7] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 274
[8] ترجمه تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، ج8، ص: 334